پسر فارسی مون پیام داده بود که احوال منو بپرسه ! اولش خیلی بی احساس نمیخواستم جوابش بدم ولی دیدم بی ادبیه !گفت بی معرفت چرا نمیپرسی ! منم حرفش رو کاملا پسندیدم و حرفی نداشتم برای گفتن ! خب خیلی وقت پیش همه دوستی و رفاقت ما تموم شد دلیلی نداشت من بخوام پیام بدم بهش ، پسر توقعات زیادی داشت و من آدم حل کردن مسائل نیستَ م !  

پسر تنها کسی بود که من یک سال تحملش کردم و تحملَ م کرد ! بیشتر به قهر در سر میبردیم تا گل و بلبل بودن ! عید ۹۸ باهم رفتیم بیرون و کلی با ترس و لرز :) ولی کم نذاشت و مدام میگفت پرستش بیا باهم بریم صبحانه بخوریم خب !گفتَ م نه من میلی به صبحانه ندارم ! گفت خب من دلم میخواد خاطره های خوبی جا بمونه ! موند نکه نموند ولی خب ما بیشتر به قهر سر کردیم .

اون خیلی بامعرفتِ به نظرم ! تنها بدیش خواسته های ناهنجارش بود ! و اینکه اصلا نظر منو نمیپرسید کار خودش رو میکرد و سر افکنده برمیگشت میگفت پرستش من شرمنده ام ! ثبت دقایقــی با پسر فارسی ! حیف نمیشه اسمش رو گفت :دی 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها