با این که این شبا عجیب تو ذوقَ م خوردا ولی ناراحتش نیستم ! مثل چندسال پیش گریه ام نکردم  :)) به گمانـَم بزرگ شدم

اصلا باورم نمیشه چقدر داره همچی روی دور تنـد میره ! اصلا نمیشه فکرشـم کرد ! دارم به این فک میکنم همین دیروز بود که برای مدرسه رفتن ذوق داشتم و همین یسال پیش برای دانشگاه ! عجب عمر گران میگذرد.

خیلـی قبل ترها که هنوز درکی از شبای احیـا نداشتم یه روز یه نفر بهم گفت شب ۲۳ ام خدا نامه یسال زندگیت رو مینویسه و میذاره کنار و بخاطر همینه که میگن این شبا برای هم دعا کنیم که خدا تقدیرمون رو زیبا بنویسـه ! یکی از همون شبا بابام بهم گفت نمیدونم تا ماه رمضون دیگه باشیم یا نَ ! شش ماه بعدش یه شب با پاهای خودش رفت و برنگشت ! یه شب هنوز چند ساعت از تولد دختر ۱۷ ساله اش نگذشته بود رفت و برنگشت ! پسرش رو که انگاری خدا از روی خودش کاربن زده رو دوماد کرد ولی بیشتر از سه ساعت از دومادیش رو ندید ! ولی تمام رفیقای دوران بچگیش رو دید ! تمام اقوام و فامیل رو دید ! حتی همسایه های خونه قدیمیشون تو روستای بابا بزرگ ! از اون سال نزدیک به سه سال میگذره ! آمـدم بنویسَ م که این شبا حتی شده توی ذهنتون یه اشاره به کسایی که میشناسیمشون رو پیش خدا بکنیم ! خدا منتظر تا تلاشهای ما برای خودمون و دیگران رو ببینه ! اول دیگران و بعد خودمـون ! زندگی اینقدرم طولانی نیست حتی اگه هزار سالَ م عمر کنیم هنوزَ م کمه ! پس بیا و دعـا کنیم برای هم برای دل هم ! خدایا خودت حواست به دل چوپیا ، به دل نبات ، به دل آرام ، ح جیمی ، بهامین ، مگی ، دلژین ، بنده خدا ،همراز دل ، ماهی کوچولو ،آنه و تمام دوستای واقعیم باشه ! سرنوشت منو خانوادم رو زیبا بنویس چون ما دلامـون بهم وصله ! خودت هم ردیفش کن من بتونم زندگیم رو بهتر بچرخونَ م و از این حالتی که گاهی حتی وجود مهربون خودت رو هم از یاد میبرم دور بشم ! خدای مهربون حواسته به دل هممون باشه شاید ما بنده های خوبی نباشیم ولی مطمئنَ م تو خدای خوبی هستی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها